شاعر : میلاد یعقوبی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترجیع بند
دارم بهلب ثـنای شـما تاکه جان بود مـدح شـما کـنـم بهخـدا تـا تـوان بـود
ای مـنـتـهـای آرزوی عـارفـان شـمـا رسمت بپاست تاکه بپا این جهان بود
باشد شکسته آن دهنی را که گفته نیستعشق تو مثل خون به رگ ما روان بود ما را چکـاربا غـم بیـش وکـم زمان وقتی که کارما همه دردسـتـتان بود
ای دخـترحـسین نـوۀ حـضرت عـلی درتو تمام حضرت زهـرا عـیان بود
هـسـتی سهساله وهمه دلها فـدای تو ای جان و مال و زنـدگی ما برای تو
ای چـشمهسار مهـر کران تا کرانهها آری صفا گرفته جهـان ازصفـای تو
خون خداست دررگ توموج میزند بیـچـاره آنکـسی که نـدانـد بهـای تو
من سـرسـپـردهام بهشما کنعـنایـتی تا خون خویش را بـفـشـانم بهپای تو
آری دلم گرفته از این روزگارخویش دارم بهسربه حضرت زهرا هوای تو سینه کبود ودست کبود ودوچشم خون اینـهـا مـدال نـوکـریام درعـزای تو